I'm Ell

اینجا بلند‌بلند فــکــر می‌کنم
  • I'm Ell

    اینجا بلند‌بلند فــکــر می‌کنم

مشخصات بلاگ

گاه‌نوشت‌های زنی به نام Ell

دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ق.ظ

فحش

دیروز رفتم دخترم رو از خونه پدرشوهر بیارم خواهرشوهرم بیش از ده مرتبه به دخترک فحش داد :تو روح پدرت! تو 
گوش‌های بابات! پدرسگ 
اینا رو به خنده و بازی می‌گه ولی واکنش دختر کوچولوم همونه که هممون وقت فحش شنیدن داریم عصبانی بود و به پرخاش میگفت: تو روح پدر خودت! به بابام نگو! بابام رفته سرکار!
بهش گفتم فحش نده می‌گه به بچه نمی‌گم که به داداش خودم می‌گم!!!!!!
نشستیم تو ماشین دخترک می‌غرید تو روح پدر خودت ،تو روح پدر خودت لیدم (به ر گاهی ل می‌گه)
عصبی شدنش رو می‌بینم ،دختر شاد و مودبم😞 دختری که راه می‌رفت و شعر میخوند و قوبول لوپّات بشم من می‌گفت، حالا عصبی جواب فحش‌ها رو زیر لب می‌ده ... خشم فروخورده‌شو به وضوح می‌بینم 
خواهرشوهرِ عصبی و بی ادب و کمی آن نرمال داره دخترم رو عصبی و پرخاشگر می‌کنه و بی‌نهایت دلگیر و دلخور و عصبی هستم 
جالب اینکه دخترش به سن و سال فسقل که بود برده بودن بچه‌شو مشاوره و گفته بودن افسردگی داره!!!!!
کاش ببرمش مهد ،کاش شوهرم کوتاه بیاد 
سال پیش دو ماهی برده بودمش اونجا و دختر شادم جیغ جیغو و عصبی شده بود و امسال چون دختر خواهرشوهر می‌ره مدرسه شوهرم گفتش شاید دیگه مشکلی نباشه 
برای من اما مثل روز روشن بود دلیلش رفتار خواهرشوهرمه

+++++++++

این قضیه برا حدودا یه ما پیش بود و چند روز بعد رفته بودم اونجا گفت با من بازی نمیکنه و بوس بهم نمیده ،گفتم بس که بهش فحش میدی ...درک می‌کنه داری بهش حرف بدی می‌زنی،باز گفتش من به بچه فحش نمیدم که ..گفتم اگر یکی تو خیابون اینا رو بهت بگه بعد بگه با تو نبودم تو قبول می‌کنی ؟!! چیزی نگفت بهش گفتم توقع ندارم قربون صدقه‌ش بری ولی توقع دارم بهش فحش ندی اذیت می‌شه 

چیزی نگفت ...بهش برخورد و این رو فهمیدم ولی دیگه چیزی بهش نمی‌گه اینو مطمئنم چند روزی بی توجه بودیم به فحش‌هاش گاهی هم عمدا وقتی حرف بدی می‌زد بهش نگاه نمی‌کردم و وقتی میپرسید چرا جواب نمیدی می‌گفتم گوشام حرفای خوب می‌شنوه عزیزم می‌شنوه لطفا می‌شنوه 

و خدا روشکر الان حرف بدی نمیزنه جز هِی که مشکلی ندارم باهاش :)))

و تقریبا کاری به کار دخترم نداره که این رو هم موافقم باهاش؛)

۰ نظر ۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۰:۵۷
Ell
يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۴۵ ق.ظ

لاک پشت خانگی

خرداد بود انگاری 

صبح پا شدم برم سرکار که کنار چهارچوب در از طرف خیابون چند تا پلاستیک شکلات دیدم و دستمال کاغذی ،باد آشغال‌ها رو آورده بود اون گوشه . گفتم حالا بخوام برشون دارم مجبور میشم برم تو خونه دستامو بشورم و خشک کنم و کرم بزنم  اوووو ولش کن بابا عصر میام تو خیابون  جمعش میکنم دیگه 

فردا صبح که در رو باز کردم ماشین رو ببرم بیرون باز اینا رو اعصابم بود گفتم بذار با پام جابجا کنم حداقل باد ببره یه کم اونورتر مجبور نباشم جمعشون کنم 😁😂 اومدم جلو که با پا شوتشون کنم یهو یه لاکِ لاک پشت، کوچیکتر از کف دست خودم دیدم ...لاک نبود لاک پشت بود واقعا!! واااای از ذوقی که کردم خیلی کیوت بود لامصب ..با دست برداشتم و اومدم تو ،شوهرم خواب بود بیدارش کردم گفتم بذارش تو تشتی چیزی بهش کاهو بده و خداحافظ 

سریع رفتم برسم به کار و بارم 

حدود دو ماه بعد ...شب بود حدودای ده اینا شوهرم برا گلکار تو پیاده رو سمت حیاط کوچیکه دور باغچه ای میذاشت ما هم کنارش بودیم، همسایمون از یه شهر دیگه اومدن خونشون و ما رو تو کوچه دیدن رفتن لباس عوض کردن و اومدن نشستیم به حرف زدن یهو نمیدونم چی شد گفتم لاک پشت پیدا کردم ،نه گذاشت نه برداشت گفت عه لاک پشت دختر بزرگه منه که گمش کرده بود ... بعد خودش جوری که تعریف میکرد یک ماه بیشتر لاک پشت رو گم کرده بودن اونم به اون کوچیکی طفلی !حتما بلایی سرش اومده بود بعد من ورداشتم ژومینو(لاک پشتم)رو آوردم بیرون که دختر کوچیکه همسایه گفت نه مامان اون لاک پشته از ژومینو بزرگتر بوده و همسایه گفت نه همینقدر بوده ،منم زود گفتم اگر اونموقع انقد بوده لابد تا حالا خیلی بزرگ شده 😂 گفتش دختر !همینه 😑

بعد هم گفت لاک پشت پتِ خیلی خوبیه به شرطی که غصبی نباشه و مال خودت باشه ... بعد هم شوهرم خودشو انداخت وسط گفت من برا خودمون یکی میگیرم این رو برمیگردونم ،منم گفتم من نمیدم کلی بهش دل بستم فسقل هم همینطور 

 

خدایی من با این همسایه و شوهر چه کنم 

خیلی خوبن خیلی هوامو دارن ولی آخه ژومینو غصبیه چه حرفیه میزنی به من تو رو خدا نیگا کن آخه

ژومینو خودش اومده چسبیده به در خونمون ...بعد از تاریخی که همسایه میگه قشنگ یک ماه بیشتر گذشته که من ژومینو رو دیدم ... از خونشون که ندزدیدم میگه غصب کردی 

۰ نظر ۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۰:۴۵
Ell
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۳ ب.ظ

کاروز یا کارشناس

دیروز و امروز درگیر کارهای اداره بودم خانومش تا ده و نیم دفتر بوده ،رییس رفته کربلا و خانومش صبح به صبح دفتر رو باز می‌کنه و ظهر میاد و من می‌رم .فکر می‌کنه کلیدها رو ندارم و منم چیزی بهش نگفتم .

خانومش کلا با من مشکل داره نمی‌دونم چرا !! بعد رییس بهش گفته من کارورزم و بابت واحدهای دانشگاهم باید بیام اونجا یه سالی ...اونروز بهم می‌گفت نمی‌تونی پارتی پیدا کنی فقط برات ساعت بزنن؟!!!حالا فعلا هم بهم نیاز دارن واقعا هااااا!!!

حالا امروز که از اداره خسته و عصبی برگشتم دفتر خانومش می‌گه نمی‌خواد فردا بری بیا اینجا، من می‌گم دخترم بره اداره ببینه این‌ها چی می‌گن !!!بعد هم به شوهرش فحش داد که کاراشو انجام نداده! من هنگ کردم ،نمی‌دونم چیکار کنم ،اگر برن می‌فهمن من کارشناس اینجام و از طرفی خب بفهمن ..

هووووف

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۸ ، ۱۲:۰۳
Ell
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۰ ق.ظ

نامه فیک بیار ،حله

امروز رفتم اداره و نامه‌ای که می‌خواستم رو بهم ندادن حتی جی پی اس نیاوردن دفتر چون بهشون گفتم سابقه ندارم 

دیروز که رفته بودم با خانومه طرح رفاقت ریختم و بهم گفت برو نامه فیک بگیر توش مبهم بنویسن که خیالشون بابت بیمه و اینا راحت باشه ،بیا من کارت رو راه میندازم ...فردا همه چی اوکی شه 

بعد بیاین بگین صادق باشن فلان ،نمیشه....سیستم پَسِت می‌زنه .می‌کوبه و از نو می‌سازتت ،ریاکار می‌سازتت .

۱ نظر ۱۶ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۰
Ell
دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۵ ق.ظ

قرارداد ببند

امروز صبح اداره بودم و یکی از کارمندها بهم گفت چرا میخوای با فلانی کار کنی؟ باهاش سنگ‌هاتو وا بکن و قرارداد محکمی ببند!

ته دلم خالی شد ... قبلا به رییس گفته بودم قرارداد بنویسیم و گفتش بذار یه کم پیش بریم فعلا. و من دیگه چیزی نگفتم 

اصرار نمی‌خوام بکنم چون با نصف حقوق من افراد زیادی میان براش کار می‌کنن ،دور و برم زیادن از این آدم‌ها 

اینجا دو شیفت پونصد ششصد  حقوق می‌گیرن در حالیکه من هشت و نیم تا دوازده و نیم ساعت کاریم محسوب میشه فقط 

معلم‌های غیرانتفاعی صد یا دویست حقوقشونه معمولا  و با نهایت خوش اقبالی‌شون سیصد یا پونصد  شاید برسه.

نمی‌خوام اخراج بشم چون که تازه از این ماه می‌تونم واسه پولم برنامه بریزم ..سه ماه تابستون که شوهرم حقوق درستی نداشت و از حقوق من بر میداشت 

 

ولی ته دلم.... انگار برکه آرومی که یکی سنگ پرتاب کنه وسطش ،بهم ریخت 

۰ نظر ۱۵ مهر ۹۸ ، ۱۱:۳۵
Ell
شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ ق.ظ

تولد سورپرایزی سوباسا

نامزد آبجی بزرگه رو سوباسا صدا میزنم دیگه که راحت باشه برام 

یکشنبه آبجی زنگ زد بهم که من سه شنبه از ظهر میام اونجا که غذا بپزم ،می‌خوام برا سوباسا تولد بگیرم ...گفتم اوکیه بیا !گفت نمی‌خوام شوهرت بفهمه که بهش گفتم شوهرم روزکاره و بیای می‌فهمه 

گفتش نه نمیام پس 

دوشنبه زنگ زد بیا من کلی خرید دارم ،مثل راننده شخصی رفتم تم تولد و خوراکی و ریسه و عکس و اینا رو گرفته بعد رسوندمش خونه چند باری هم دعوام کرد :)) (یه بار کافه‌ای که میخواستیم رو پیدا نمیکردیم سرم داد کشید یه بار برا تم تولد از مغازه‌دا  پرسیدم ریسه دارین و چه مدلیه و بهم تشر رفت تو هیچی نگو من کارم رو بکنم ،یه بارم سر پفیلا خریدن)

بعد هم وسیله‌هاشو بردم خونمون جایی گذاشتم که شوهرم نبینه

فرپاش زنگ زد میام اونجا که حاضر شم ،بعد بریم کیکم رو برام بگیر و عکسام حاضر شده ببرم تحویل بگیرم و برسونم اونجا 

که دیگه شوهرم خونه بود و در جریان قرار گرفت ،آبجی هم گفت بیاین شما که شوهرم گغت نه نمیام اونجا به من گفت تو اگه دوست داری برو که من هم حوصله نداشتم و نرفتم 

حالا به س،باسا گفته بودن شام بیا خونه ما،سوباسا هم از همه جا بی‌خبر زنگ زد آبجی که مامانم‌هم باهامه و داریم میایم اونجا ... آبجیتو ماشین بود و می‌رفتیم کیک بگیریم ،آبجی گفت نه الان نیاین مامان بابام رفتن بیرون صبر کن اومدن بهت خبر میدم .مامانش ناراحت شده بود و بعد که رسوندیمش کافه زنگ زد ما اومدیم کافه میز گرفتیم بیاین اینجا ...حالا مامانش نمیومد زنگ زده به مامانش کلی عذرخواهی کرده تا اومده 

ولی کلی سورپرایز شده بود و مامانش هم فهمیده بود چرا گفته الان نیاین :))

کلی بردیم و آوردیم و دو روز بعد چون به حرفش گوش ندادم تلفن رو قطع کرد و قهره 

خیلی متوقعه .... وقتی کاری داشته باشی هم برات انجام نمی‌ده برعکس آبجی کوچیکه 

یعنی چندین بار شده که ازش چیزی خواستم هر چند کوچیک با اصرار فراوون تو بگو التماس اون کار رو برام انجام داده یا کلا انجام نداده

 

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۱:۳۸
Ell
شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۸ ق.ظ

مهمونی

مامانم اینا پنجشنبه خونه نامزد آبجی مهمونی دعوت داشتند،خاناده نامزده گفت بودن چرا فلان دخترتون تو مهمونیامون نیست بگین این‌بار تشریف بیارن حتما (با ماجراهای شوهرم و نامزد اسبق آبجی کوچیکه ،شوهرم قهره و البته بابا و مامانم هم می‌خواستن ما رو از جریان و اخبار دور نگه دارن )

صبح پنجشنبه رفتم خونه مامان که دخترک رو بذارم اونجا ،مامان اینو بهم گفت بهش گفتم بگو می‌رن خونه خواهرشوهرش(یه شهر دیگه ست) که عذری باشه برا نیومدنمون 

گفت حالا من شمارتو می‌دم بهش(خب می‌خوای بدی شماره شوهرمو بده دیگه) بماند که تماسی هم با من گرفته نشد 

بعد تر آبجی تماس گرفت که مامان نامزدش گفته حتما شما هم باشین (حالا سه شنبه شوهرم به خودش گفته بود توقع نداشتم از پدر و مادرت و دیگه مثل غریبه تو مناسبت ها و مراسم میام) باز میگه نه بیاین ،خو لامصب این مدلی کی رفته مهمونی صبح نزدیک به ظهر بگین شب بیا ...شاید برنامه ریختیم برا خودمون ...جایی دعوتیم ...

عصرش هم زنگ زد گفتم شوهرم هنوز نیومده گفت من این روزها رو یادم نمی‌ره شما آبروی منو می‌برین و قطع کرد 

حالا من تتو زده بودم پلک بالا و پایینم کلی ورم داشت می‌گفت نه بیا ،گفتمش بار اولمه می‌رم اونجا نمی‌خوام این مدلی باشه گوش نمیده اصلا

خلاصه که اینم باهامون قهر کرد 

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۱:۲۸
Ell
شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۸ ق.ظ

تتو خط چشم

بالاخره پنجشنبه رفتم برا تتو خط چشم و فکر میکنم باید گوشه خارجی چشمم پهن تر بشه خطش خط چشم پلک پایینم باید کمتر از اینی که هست بشه

دو ماه دیگه می‌رم برا ترمیم و اونجا بهش می‌گم 

هنوز پلک بالا یه کم ورم داره ولی می‌خواستم بیشتر دیده بشه 

از واکنش شوهر همین بس که بهم گفت عه!من همون زن قبلی‌مو می‌خوام .... انگار عمل کردم کلی تغییر کردم :))) پرسید دیگه از این به بعد همیشه همینطوری هستی گفتم آره :D گفتش مهم خودتی اون لق بقیه 

جو سالنش رو خیلی دوست داشتم دلم میخواست ابر‌هامم فیبروز بزنم انقد جو تتویی بود:)))

اصلا درد نداشت ولی وقتی تموم شد پنج یا ده دقیقه ای سوووخت بعد که تموم شد دیگه هیچی 

بدی ماجرا سه روز آب نزدن به صورته برا من که تند تند دوش میگیرم و صورتم رو سه چهار دفعه‌ای در روز قشنگگگ می‌سابم 

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۱:۱۸
Ell
شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۰ ق.ظ

گردنبند ۲

رفتم گردنبند رو عوض کردیم و برا اثبات استقلالم به خودم اونی که قبل تر دیده بودم رو برنداشتم (همینقدر تباااه) عوضش اینی که الان دارم رو از قبلیه بیشتر دوست دارم 

پونصد تومان باید تا چند روز دیگه بدم به جواهرفروشی چون از قبلیه گرونتره خیلی .و نمی‌دونم از کجا واقعا 

دیشب هم شوهرم گفت دویست بده به سوپری بدم و من درمانده شدم واقعا 

قرار بود دو ماه از حقوقم بگذرم و بهش بدم و این شده پنجمین ماه و هر بار من همینقدر حرص خوردم .

باید حساب کتاب پس بدم واسه حقوقم و نصفشو بدم بهش،اونم من که تقریبا تمام حقوقم رو باید بدم برا بدهی .

 

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۱:۱۰
Ell
دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۴۷ ق.ظ

گردنبند طلا

من نمیدونم چرا با این اطلاعات عمومی ضعیف تنها تنها می‌رم خرید می‌کنم سرِ خود؟؟!

دیروز ظهر رفتم گردنبند خریدم و می‌خواستم آخر این ماه برم دستبندش رو هم بخرم ؛امروز صبح رفتم خونه مامانم و بهشون نشون دادم ،مامان و آبجی کوچیکه دوتاشون گفتن پولت رو بده و گردنبند بهتری بگیر وقتی دستبند(تک پوش) به اون بزرگی داری دستبند اصلا برات جلوه نداره و گردنبند خفن‌تری داشته باشی به از این که گردنبند و دستبند کوچیک تر بخری

خلاصه که خام شدم و عصری می‌رم گردنبند بزرگ‌تری بردارم 

خدایی هم دلم با اون بود اصلا :)))

ولی عدم استقلال رو نمی‌رسونه این موضوع؟!! درسته که خودم تصمیم گرفتم با پولم چی بخرم،درسته که اون یکی گردنبند هم دلم رو برده بود ولی این که خرید کنم و بعد پس بدم و چیز دیگه بردارم عدم ثبات و از اون بدتر عدم استقلال رای نیست عایا؟!!!؟؟؟؟؟

این فکر داره من رو می‌خوره آخه :)))))

ولی این که اون گردنبند مال من باشه حس بهتری بهم می‌ده 

۰ نظر ۰۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۴۷
Ell