اهمیت دادن
آبجی برام از حرفهای مشاور گفت .. گفت کارایی میخواستی بکنی و تصمیمهایی داشتی ک خیلی برات مهم بودن و انجامشون نداد ی و افسرده شدی
وقتی آبجی بهم گفت بغض بدی تو گلوم چنگ انداخته بود ...حالم بد بود میخواستم برم جایی و گریه کنم ... بیست سال نداره و اینقدررر تحت فشار بوده
حالا نامزدش میخواد پله پله اونو به هرچیزی که میخواسته برسونه و خب من خیلی خیلی نظرم راجع بهش تغییر کرد ،مثلا زنگ زده به بابام و گفته من خودم میخوام فلان کارو انجام بده شما مشکلی ندارین و بابام هم احتمالا تو رودروایسی !! گفته نه بابا چیزی نیست که ..
خوشحالم که کسی رو داره که به فکر خوشحال کردنشه و این نعمت بزرگیه ... برسه روزی که خوشبخت و راضی ببینمش الهی
درسته که بابام خیلی اخلاقای مضخرف داره ولی دیروز مدام فکر میکردم بابام از یه جایی به بعد باید بخاطر ما هم که شده مامانم رو طلاق میداد! :)) نمیدونم والا
کاش خدا بیشتر رو صلاحیت پدرو مادر شدن بعضیا وقت بذاره
پدر مادر بودن یه مهارت هست که ادما قبل از کسب اون مهارت نباید بچه بیارن. و گرنه بچه تباه میشه