نامزد بازی خرانه
آبجی هلاکمون کرده ،هر دفعه که دعوا میکنن میاد میگه میخوام به هم بزنم هفته ای دو سه بار تقریبا
هر بار ما به مامان میگیم زود دست به کار شو ...مامان طرف پسره رو میگیره و هممون کلافه و عصبی با داد و بیداد قهر میکنیم همه با هم قهر ...جو سنگین
دیروز آبجی بزرگه گفت هر دفعه دعوا میکنید میای اینجا و اعصاب همه رو خورد میکنی وقتی خوبید با هم چرا نمیای بگی این اخلاقش خوبه این کارا رو میکنه
خوشیت تنها تنها غمت تو دلِ ما، چقد قشنگ گفت
دیشب پسره نصف شب زنگ زده میخوام بیام دنبالش بریم جایی حرف بزنیم ،گفتم دیر وقته مامان نذار برن ،گفت من دخالت نمیکنم ولی تو(آبجی،نامزد پسره)باید زنگ بزنی بگی من نمیتونم دیر وقت بیام ،گفتم دختر شماست اگر بگه نمیتونه بیاد بخاطر شماست چرا اینطوری میکنی چه. دخالتی بگو میخواید حرف بزنید اتاق آبجی ،بیاید حرف بزنید مامان میگه شاید بخوان دعوا کنن ،گفتم آره بفرستش بیرون اگر دلش خواست راحت سر دخترت داد بزنه همین منظورته دیگه ...باهام قهر کرد ،به جهنم که قهر کرد سرشو کرده زیر برف
دیگه دوستش ندارم خیلی وقته الان حس بد هم بهش اضافه شده
دستی دستی دخترشو داره میده بره
اه با فکر کردن بهش داغ میشم و تپش قلب میگیرم
چجوری میشه ک آدم نخواد به کارای مادرش فکر کنه