آخرین نگاهها
اونروز صبح میدونستم آخرین باره که این مسیر رو برای رفتن به اون دفتر کذایی میگذرونم ،مسیری که همیشه با غر زدن به خودم طی میشد که چقدر دوره دو جا پلیس وایساده و منتظره جریمت کنه ، چقد شلوغه و... .اونروز بوی گل و چمن تازه آب داده حالمو خوش میکرد ،قشنگیهاش المانهایی که گذاشتن تو مسیر و بنرهای تبلیغاتی که تمام مراسم ها رو اعلام میکنن
خلاصه که آخرین بار مسیر قشنگ بود غری نبود :)))
و در یک اقدام خبیثانه پیش فاکتورها و نامه اداریها و این چیزها رو حذف نمودم تا آب سردی باشد بر ماتحتمان .
بهش زنگ زدم و گفتم پورسانتِ فروش پرتابل ؟ گفتش تا الانم که بهتون دادم اشتباه کردم!! گفتم صبحانه این ماه و ماه قبل رو هم واریز نکردید ؛گفت میام صحبت میکنیم!!!! ،ساعت کاری که تموم شد رفتم خونه و زنگ زدم بهش که با این شرایط نمیتونم ،گفت باشه خوشحال شدم این مدت در خدمتتون بودم ،گفتم باشه تسویه کن کلید رو بیارم و بهت بدم :)) گفت فردا کلید رو بیار گفتم نه تسویه کنید میارم گفتش نه و خیالتون راحت باشه شما کلید رو بیار حالا گفتم باشه ولی نبردم
عصر ش پیام داد کی کلید رو تحویل میدید گفتم بعد از تسویه
و همین. هنوز چیزی نریخته منم کلید رو گذاشتم خونه که اگر مجبور شدم هم نتونم ببرم براش
خلاصه که دیگه مجبور نیستم تحملش کنم و این خوبه ،بدی ماجرا محل کار جدیده
محیطش آروم و دنج نیست ولی کاری ندارم واقعا، میشینم مگس میپرونم و حقوق ...حقوق فکر کنم صد تومنی کمتر باشه و باید برا گرفتن پولم تلاش کنم فکر کنم .ولی حقیقتش نمیتونم فعلا بیکار باشم ،باید با همین شرایط کنار بیام و البته راهی برای گرفتن پولم بیابم ؛)
آها خانومش!! خانوم رییس جدید میاد و یه جوری نگام میکنه که نگو مدام هم تسبیح دستشه ،بهش گفتم زیارت قبول .گفت آمار منو همه دارن همینقدر تباااه حتی نگفت ممنون.