داماد پرتوقع
اومدم غیبت نامزد آبجی رو بکنم و سبک شم
آبجی اعلام کرد میخواد نامزدیش رو بهم بزنه و نامزد پرروش هم اومد خونه مامانم و و حرفاشونو زدن و بدون نتیجه همه چی تموم شد
اینا یعنی مامانم و آبجی و بابا و نامزدش برا تعطیلی یه روزه عید هفته پیش رفته بودن طبیعت هوایی عوض کنن ودور هم باشن ،بعد ک اومدن شب ما رفتیم خونشون بابام کلی ازش تعریف میکرد که چه پسری و به به و چه چه همه کارا رو خودش کرده اصلا نمیومده بشینه که!!یا چای آماده میکرده یا پلو یا کارای کباب رو انجام میداده و آره و اینا
گفتم خوبه وسط کوالاها یه فعال پیدا شد:)) بعد از اینکه برگشته بودن پسره به آبجی پیام داده که همهتون نشسته بودین و من مثل نوکرتون همه کارها رو کردم !!! واای خدا من تو دنیا از یه چیز نفرت داشته باشم رنگ و ریاست. خب نمیخواستی مینشستی تو هم
دیگه همین دیگه خوشم نمیومد ازش حالا بدم میاد :))) آها بعد گفته بود خونه من(آبجیت) نرو دیگه دامادتون منو تحویل نمیگیره !! با دوستت هم بیرون نرو یا گفته بود روز نامزدی آبجیت پیش مامانم ننشسته مامانم رو تحویل نگرفته...گفتم پذیرایی با ما بوده .آبجی اون چرا ننشسته پیش مامان ما و باهاش گرم نگرفته؟ خاله زنک :)
آبجی هم گفته بود من با این آدم آبم تو یه جوب نمیره و کات فور اِور و از این صحبتها
بعد فکر کن مامانم چی بهش گفته .. گفته نه تو رو خدا بابات از دست من عصبانی میشه و دعوا میکنه ،آخه بابام از اول می گفت این پسره به درد نمیخوره:)
حالا اونروز رفتم خونه بابا اینا دیدم خوشحال و خندونه،میگم چی شده میگه جواد ناهار اینجا بوده!! بعد زنگ زدیم به مشاور و صحبت کردیم و ببینیم چی میشه
درسته ک دارن عاقلانه و با مشاور و اینا میرن جلو ولی دلم نمیخوادش ...
آخرشم متوجه نشدم نامزد یعنی عقدکرده؟
چون جایی که ما هستیم به عقدکرده ها هم گاهی میگن نامزد.
ولی فکر کنم ما غلط میگیم.