شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۰ ب.ظ
جمعه
دیروز خودمو له کردم بس ک سریال دیدم
قصد داشتم بیشتر از اینا ببینم ک بابام زنگ زد لباس بپوش بریم پارک مامانم شولی پخته بود
رفتیم. اسکوتر و لاک پشت دخترک رو هم برداشتم ولی دریغ از نیم نگاهی که بهشون بندازه
شوهر هم رفته بود با دوستاش بیرون و وقت برگشتن از پارک اومد دنبالمون و اومدیم خونه،مامانم بهش گفته بود چه عجب بالاخره اومدی و اونم بهش برخورده بود بهم گفت مامانت بهم تیکه انداخت .گفتم حق داره دیگه یه جمعه رو من و تو بیکاریم می تونستیم بریم بیرون با هم نه اینکه بری با دوستات... گفت دیشب بردمتون شهربازی دیگه 😏
بعد هم ک رفتیم پیش داماد و ساندویچ گرفتیم اومدیم خونه خوردیم و بعد بازم یه کم دور زدیم و برگشتیم خوابیدیم
۹۸/۰۵/۱۹